بشر براي تكامل خود نياز به راهنما دارد، لذا خداوند متعال پيامبراني را برايهدايت بشر در طول تاريخ برگزيده است، تا آنان را به سعادت برسانند. حضرت موسي(ع) هم به همين دليل مبعوث شد، اما پيروان او در طولتاريخ براي سود دنيوي خود اين دين را تغيير داده و تحريف كردند، حتييهوديان با آنكه نشانههاي پيامبر اكرم (ص) را در تورات خوانده بودند و منتظر ظهور او بودند، ولي بعد از بعثت دست به كارشكني زدند، چون آرمانها و دستورات اسلام با منافع دنيوي آنها مخالف بود. با مروري بر عملكرد يهود در عصر نبوي، ميتوان به حوزههاي كارشكني يهود عليه پيامبراكرم(ص)، علل و پيامدهاي اين كارشكني پي برد:
در باره علت مهاجرت يهوديان به جزيرةالعرب نظريههاي مختلفي وجوددارد، از جمله:
1 ـ حمله پادشاه آشور، بختالنصر يا نبوكد نصر، به فلسطين و آواره شدنيهود از ديار خود كه بخشي به جزيرةالعرب كوچ كردند.
2 ـ در 70 ميلادي با حمله تيتوس و خرابي معبد يهود، تعدادي از آنها ازفلسطين آواره شدند، عدهاي هم در سال 132 ميلادي در اثر شكنجهها وآزار آدريان رومي به اين ناحيه مهاجرت كردند.
3 ـ در اثر تماس بازرگاناني كه در زمان حضرت سليمان(ع) و پس از او بهكشور سبا سفر ميكردند، مردم جزيرةالعرب با رسم و آيين يهود آشنا شدند.
4 ـ در اثر تخطي گروهي از بني اسرائيل از فرمان پادشاهشان از كشور خودرانده شدند و به حجاز رفتند، به نظر يهوديان اين اتفاِ در عصر طالوت رخداده است.
5 ـ بر اساس داستان ديگر، يهوديان از فرزندان داوود پيامبرند كه در پي قتليكي از فرزندان حضرت داوود(ع) به جزيرةالعرب گريختند.
6 - عدهاي ميگويند يهود در سپاه نبونيد، پادشاه بابل بودهاند كه بهجزيرةالعرب وارد شدند، اما آثار نبونيد اين موضوع را تاييد نميكند.
7 ـ در اثر افزايش جمعيت يهود در فلسطين، ايشان به دنبال چراگاه بهسرزمينهاي مجاور مثل مصر، عراِ و جزيرةالعرب كوچ كردند.
8 ـ در بعضي روايات آگاهي يهود از ظهور پيامبر جديد در جزيرةالعربباعث مهاجرت يهود به اين منطقه شده است. البته تمام اين موارد در حديك نظريه است، زيرا هيچ مدرك مكتوبي از گذشته يهود در جزيرةالعربوجود ندارد.
در مورد اينكه يهود مدينه بومي هستند يا اصيل، روايات مغشوش و پراكندهاست، اما به نظر ميرسد از هر دو گروه بومي(عرب يهودي شده) و اصيل(ازنژاد بني اسراييل) در مدينه ساكن بودهاند. گروهي عقيده دارند؛ يهوديانمدينه به اين طريق يهودي شدهاند كه زنان جاهلي براي فرزنددار شدن نذرميكردند، فرزندانشان را يهودي كنند، البته اين گروه پس از بعثت بعد ازمسلمان شدن، فرزندانشان را مجبور ميكردند مسلمان شوند، در اين هنگامآيه ـ ل'ا اكرا'ه في الدّينِ قَد تَبَّيَنَ الرُشدُمِنَ الْغَيْ(بقره/2)ـ نازل شد و به آنها تذكرداد كه در دين هيچ اجباري نيست. البته اوضاع سياسي و اجتماعي يهود درمدينه به اين صورت بود كه قبل از اينكه قبايل اوس و خزرج از سرزمين سباوارد مدينه شوند، يهوديان به تنهايي كنترل اوضاع سياسي و اقتصادي مدينهرا در دست داشتند، اما بعد از آمدن قبايل اوس و خزرج به مدينه، يهوديانموقيعت خود را در خطر ديدند، ناچار با اين قبايل پيمان بستند، البته يهوددر اين پيمان از موقعيت پايينتري نسبت به اوس و خزرج برخوردار بودند. از نظر فرهنگي يهوديان شبيه اعراب بودند. افراد باسواد آنها از علمايمذهبي بودند. يهوديان براي اينكه كنترل اقتصادي را در دست بگيرند بيندو قبيله اوس و خزرج تفرقه ميافكندند. رسول خدا(ص) هم كه وارد مدينهشد، از موضع سياسي يهود اطلاع داشت، به همين علت با يهوديان داخل وخارج مدينه پيمان صلح بست تا براي مبارزه با مشركين نيروي خود رامتمركز كند. بر اساس پيمان نامه يهوديان در دين خود آزاد بودند، اما موظف به پرداخت جزيه بودند، همچنين يهوديان و مسلمانان موقع حمله دشمن بايد با هم متحد ميشدند.
حوزهها و قلمروهاي كارشكني يهود را ميتوان در ابعاد زير بررسي كرد:
بر اساس مدارك و اسناد معتبر يهوديان در طول تاريخ، پيامبران زيادي را آزاررسانده و كشتهاند، حتي آنان پيمان خود با پيامبر(ص) را شكستند و برايحفظ منافع دنيوي خود به كارشكني پرداختند، عدهاي ظاهراً مسلمانشدند ولي به جاسوسي پرداختند و از كمك رساندن مسلمين به پيامبرجلوگيري كردند. در اين موقع آيه 118 سوره آلعمران نازل شد. ي'ا اَيُّهَا الذّينَا'مَنوُا لاتَتَّخِذوا بِط'انَةٌ مِنْ دوُنِكُم لا يَألوُنَكُمْ خَب'الاً وَدّوا ما عَنِتُّمْ. قَدْ بَدَتِالبغَضْاءُ مِنْ اَفْواهِهِمْ و ما تُخفِي صُدوُرُهُمْ اكْبَرُ قَدْ بَيَّنّا لَكُمُ الأياتِ اِنْ كُنتُمتَعْقِلوُن. خداوند در اين آيه دستور ميدهد مسلمانان راز خود را در بينبيگانگان افشا نكنند، خداوند در اين آيه از باطن دشمنان خبر ميدهد ويادآوري ميكند كه آنها شايسته دوستي نيستند، و به اين صورت نقشه يهودبر هم ريخت. نمونهاي از جاسوسي يهوديان، در جنگ احزاب است. آنها باوجود داشتن پيمان با مسلمانان به صورت ستون پنجم، سپاه ده هزار نفرياحزاب(قبايل چندگانه عرب و يهود) را ياري كردند. وقتي احزاب شكستخوردند، پيامبر(ص) بر اساس مفاد پيمان نامه با آنها رفتار نمودند.
رفع اختلافات بين دو قبيله اوس و خزرج(اختلافات 20 ساله)از مشكلاترسول خدا(ص) بعد از هجرت به مدينه بود. بعد از صلح اين دو، يهود شروعبه تفرقه افكني كردند، اما پيامبر مردم را هوشيار نمودند و دوباره صلح رابرقرار كرد. آيه 100 سوره آل عمران در اين باره است و مسلمانان را ازاطاعت از اهل كتاب منع ميكند. ي'ا اَيُّه'ا الَّذينَ امَنوُا اِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِن الَّذينَأوُتوُا الكت'ابَ يَرُدُّكُم بَعْدَ ايم'انِكُم ك'افِرين. به نظر نويسنده كتاب، اين آيهخطاب به تمام مسلمانان در همه زمانهاست و آنها را از توطئه دشمن آگاهميكند، اما مصداِ اين آيه در اوايل هجرت مسلمانان به مدينه، مشركان ويهودند. آنها از راههاي مختلف به پيامبر فشار ميآوردند، از جمله جنگهايبدر و احد با مشركين و درگيري با قبايل بنيقينقاع و بني قريظه و يهود خيبر، مقاومت در برابر اين فشارها فقط با الطاف الهي و كمكهاي غيبي ممكنشد.
از جمله كارهاي كه يهود براي كارشكني انجام دادند، ايجاد ناامني و فتنه بود. بعد از پيروزي مسلمانان در جنگ بدر يهود بنيقينقاع از شدت ناراحتيشروع به فتنه انگيزي و گفتن شعارهاي توهينآميز كردند. رسول خدا(ص)درپاسخ، نشانههاي پيامبري خود در تورات را گوشزد نموده و آنها را بيم داد، بنيقينقاع به جاي عبرت گرفتن، قدرت نظامي خود را به رخ پيامبر كشيدند واو را تشويق به جنگ كردند، پيامبر(ص)سكوت كرد، اما مسلمين منتظرفرصت انتقام بودند. آيات 12 و 13 سوره آل عمران نازل شد و شكست زودهنگام يهوديان و محشور شدن آنها در جهنم را خبر داد. يهوديان بني قينقاعبه فتنه انگيزي ادامه دادند چنانكه در شوال سال دوم هجري جواني از بنيقينقاع به زني مسلمان توهين كرد، زن مسلمان تقاضاي كمك نمود. مرديمسلمان آن جوان يهودي را كشت، در عوض يهوديان نيز او را به قتلرساندند، در ادامه يهوديان به قلعههاي خود رفته و آماده جنگ شدند. پيامبر(ص)پس از فتح قلعه دستور داد آنها از مدينه خارج شوند.
قبيله ديگر يهوديان بنينضير با طرح نقشه قتل پيامبر پيمان را شكستند. خداوند پيامبر را از نقشه آنان آگاه كرد و توطئه آنها بي نتيجه ماند. يكي ازيهوديان به نام كنانة بن صويرا گفت: قسم به تورات او پيامبر خداست كهنشانه هايش در تورات آمده است، يهوديان به سخنان او توجهي نكردند، بهاين صورت قبيلهاي ديگر از يهوديان دشمني خود را با پيامبر آشكار كرد. پيامبر(ص)در پاسخ به اين خيانت قصد جنگ با آنها را داشت، در نتيجه آنهايا بايد مسلمان ميشدند و يا وطن خود را ترك ميكردند، آنها از شدتتعصب ترك وطن را انتخاب كردند. بعضي از مفسرين شأن نزول سوره حشررا اين اتفاِ ميدانند. خداوند در اين سوره مجازات اين عده را ترك وطنمعرفي ميكند و ميفرمايد: اگر خداوند اين مجازات را تعيين نكرده بودعلاوه بر عذاب دنيا در آخرت هم مجازات ميشدند.
در ادامه كارشكنيهاي سران يهود با قبايل ديگر و بتپرستان، احزابي راتشكيل دادند و در مقابل مسلمانان قرار گرفتند و مخالفان را از نظر نظامي واقتصادي ياري كردند. سران يهود مردم عادي يهودي را با حيله تحريك بهمخالفت و كارشكني كردند. سران قبيله بنينضير كه در اثر خيانت اخراجشده بودند عدهاي به شام وگروهي به خيبر رفتند، سپس اين دو دسته به مكهرفته و قريش را بر ضد پيامبر شورانيدند. در نتيجه ميتوان گفت، سرانبنينضير و عدهاي از بنيوائل زمينه جنگ احزاب را ايجادكردند. نقشه جنگاحزاب كه براي نابودي اسلام طراحي شده بود در تاريخ اعراب بينضيراست. سران بنينضير با تطميع و تحريك قبايل مختلف يهودي وبتپرست، سپاه ده هزار نفري گرد آوردند كه به صورت سه لشكر به طرفمدينه حركت كردند. وقتي به مدينه رسيدند، خندقي اطراف شهر ديدند كههيچ كس نميتوانست از آن عبور كند.
بعضيها ميگفتند اين طرح عرب نيست، پيشنهاد يك ايراني است. وقتيديدند عبور غير ممكن است، اردو زدند، چند بار حمله كردند، اما مسلمانانمقابله كردند. آنها يك ماه بي نتيجه آنجا ماندند، در نتيجه با سران بني قريظهارتباط برقرار كردند و آنها را تحريك به پيمان شكني كردند تا از داخل مدينهبا مسلمانان درگير شوند و سپاه كفر بتواند از خندِ عبور كنند. ابتدابنيقريظه قبول نميكردند، اما با پافشاري مداوم سران كفر و يهود پذيرفتند. از بين آنها پيرمرد يهودي تذكر داد كه: اگر اين محمد(ص) همان پيامبريباشد كه در تورات وعده داده شده، هيچ سپاهي توان مقابله با او راندارد، ولي حي بن اخطب(يكي از سران يهود) گفت محّمد(ص) از فرزنداناسماعيل است اما آن پيامبر كه در تورات نام برده شده از بنياسرائيلميباشد. بني قريظه بعد از پيمان شكني چارهاي جز جنگ با پيامبرنداشتند، پس به وسايل مختلف كار شكني كردند. پيامبر(ص)به مسلمانانمژده پيروزي داد. بنيقريظه نقشه كشيدند كه با دوهزار نفر به شهر حملهكنند و آن را غارت كنند. پيامبر(ص)پانصد نفر را مأمور كرد در شهر بگردند وتكبير بگويند تا زنان و كودكان آرامش يابند. خداوند در آيه 10 سوره احزاباين حادثه را وصف ميكند و ميگويد كه از شدت ترس مسلمانانچشمانشان خيره و جانهايشان به لب رسيده بود. اِذْ جاءوُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ و مِنْاَسْفَلَ مِنْكُمْ و اِذْ ز'اغَتِ الأبْصارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَن'اجِرَ و تَظُنُّونَ بِاَللهِ الظُّنُوناَ. در اين موقع نعيم ابن مسعود كه يك يهودي تازه مسلمان شده بود، يك نقشهتاكتيكي ارائه داد. بوسيله اين نقشه بين گروههاي يهودي و بت پرستاندرگيري ايجاد شد، هر گروه از جنگ صرف نظر كردند و عقب نشينينمودند. خداوند بوسيله جبرئيل به پيامبر وحي كرد كه بنيقريظه را تنبيهكند. پيامبر هم طبق پيمان نامه با آنها رفتار كرد.
از برنامههاي دين اسلام، كنترل افراد سودجو و منفعت طلب است برايهمين، اين افراد براي شكست اسلام به كارشكني فرهنگي پرداختند، به طورمثال در مسائل اعتقادي، يهوديان از بينيازي خداوند آگاهي داشتند با اينوجود نسبت فقر به خدا دادند كه اين كار جزو گناهان بزرگ هم رديف قتلانبياء است، لذا خداوند وعده عذاب سوزان را به آنها ميدهد. لَقَدْ سَمِعَ اللهُقَولَ الَّذينَ ق'الُوا اِنَّ اللهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ اَغْنياءُ سَنكْتُبُ م'ا ق'الوُا و قَتْلُهُمُ الانبياءَ بِغَيْرِحَقّ و نَقوُلُ ذُوقوُا عَذابَ الحَريق. (آل عمران / 181). در شأن نزول اين آيهآمده است كه وقتي خداوند مردم را دعوت به خواندن نماز و دادن زكاتكرد، يهوديان گفتند خدا فقير و تنگدست است، اما ما كه روزي را بر اهلخود توسعه داديم غني هستيم. اين تهمتها و توهينها از طرف مردمي كهانبياء را كشتهاند، دور از ذهن و عجيب نيست. علامه طباطبايي در تفسير اينآيه ميگويد: شايد اين سخنها به علت ديدن فقر عمومي مسلمانان و برايطعنه و زخم زبان به آنها بوده است.
حيله فرهنگي ديگر اين بود كه يهوديان گفتند: قرآن همان مطالب توراتاست كه تحريف شده و ديگر اينكه در قرآن تناقضهايي وجود دارد. آنها بااين شبهات ميخواستند مؤمنين را گمراه كرده و اعتقاداتشان را سستكنند، در حاليكه خودشان گمراه شدند، و لذا وقتي كه به اين كار شوم سرگرمشدند، ديگر نتوانستند در حق و حقيقت به جستجو بپردازند. عدهاي ازبزرگان انصار كه قبل از بعثت با يهوديان رابطه دوستي داشتند به آنها گفتند:شما قبل از بعثت نشانههاي پيامبر و ظهورش را به ما ميگفتيد، پس ازمخالفت با پيامبر دست برداريد و از عذاب خدا بترسيد، اما يهوديان گفتند:هرگز بعد از موسي پيامبري مبعوث نشده و كتابي نازل نشده است. وقتيعدهاي از مشركين از يهوديان درباره دين جديد يعني اسلام راهنماييخواستند آنها به علت كينه و دشمني با پيامبر گفتند: دين شما بهتر وقديميتر است و شما هدايت يافته تريد. حتي خود يهوديان اعترافميكنند كه اين لكه ننگ بر دامان يهود است. نويسنده يهودي در كتاب تاريخيهود و عربستان ميگويد: هرگز ارزش نداشت يهود چنين خطايي را مرتكبشوند، هر چند قريش با تقاضاي آنان موافقت نكنند. هرگز صحيح نبود ملتيهود به بتپرستان پناه ببرند، زيرا اين رفتار با تعليمات تورات موافق نيست.
از ديگر كارهاي يهود اين بود كه عدهاي را مامور كردند، تا صبح، ايمانبياورند و شب از ايمان خود بازگردند، زيرا تازه مسلمانان ميدانستند كهعلماي يهود با اديان الهي و پيامبران آشنايي كامل دارند. با اين وسيلهميخواستند در دل كساني كه ايمانشان سست بود، ترديد به وجود بياورند. در تفسير قمي از امام باقر(ع)نقل شده است؛ وقتي قبله مسلمانان از بيتالمقدس به مكه تغيير كرد، يهوديان خشمگين شدند و گفتند شما اييهوديان به آنچه در آخر روز نازل شده است ( تغيير قبله به طرف كعبه) كافر شويد، تا شايد مسلمانان به قبله ما برگردند.
نقشه ديگر يهوديان اين بود كه خواستند خود پيامبر را منحرف كنند. آنها نزدپيامبر رفته و گفتند: بين ما و قبيله ديگر اختلافي افتاده است، اگر از ما، حمايت كني مسلمان ميشويم، اما پيامبر(ص)بر اساس دستور خداوند و آيه49 سوره مائده عمل كرد، در اين آيه چند نكته وجود داشت:
3 ـ اشاره به مجازات بعضي از گناهان اهل كتاب در آخرت، چون جزاي همهگناهان در دنيا داده نميشود، بلكه بعضي از گناهان در آخرت مجازاتشانداده ميشود. وقتي رؤساي يهود از اجراي اين نقشه نااميد شدند، تلاشكردند مسلمانان ديگر را از حق منحرف كنند، حتي ياران بسيار نزديكپيامبر، مثل معاذ بن جبل، حذيفه و عمار بن ياسر. اگر در اين كار موفقميشدند، ضربه سنگيني به اسلام وارد ميشد. در اين هنگام آيه 69 سورهآل عمران نازل شد. در اين آيه خداوند ميفرمايد: يهوديان ميخواستند شمارا گمراه كنند، اما با نسبت دادن خلافها به رسول خدا، روح تنفر و بدبيني رادر خود پرورش دادند و نقاط مثبت را ناديده و هر روز بيشتر از اسلام فاصلهگرفتند.
از ديگر اعمال يهود تخريب شخصيتهاي مسلمان بود. آنها سعي كردندشخصيتهاي ديني يعني پيامبر و پيروانش را در نظر مردم حقير جلوه دهند ونسبتهاي ناروا به آنها بزنند تا اعتبار آنها در بين مردم از بين برود. حتي عدهايشاعر ماهر را اجير كردند، يكي از اين شاعران كعب ابن اشرف بود، كه بسياربد زبان و كينه توز بود. او زشتي را به جايي رساند كه پيامبر دستور قتل او راصادر كرد. مفسرين عقيده دارند آيه 186 سوره آل عمران در اين باره نازلشده است. لَتُبْلَوُنَ في أمُوالِكُمْ وَ في اَنْفُسِكُمْ و لَتَسْمَعُنَّ الَّذينَ أُوتوُا الكِتابَمِنْقَبلِكُمْ و مِنَ الَّذينَ أَشْرَكوُا أَذيً كَثيراً وَ ِان تَصْبِروُا و تَتَّقوُا فَاِنَّ ذ'لِكَ مِنْ عَزْمِالاُمُور. خداوند دراين آيه زخم زبانها را آزمايش از طرف خداوند معرفيميكند. يهوديان حتي حقايق روشني را كه در كتابهاي آسماني از جملهتورات درباره پيامبر وجود دارد را آگاهانه مخفي كردند، با اين كار بزرگترينخيانت را به بشريت كردند. خداوند در آيه 159 سوره بقره اين كتمانكنندگان حقيقت را لعنت ميكند.
خداوند در آيه 146 سوره بقره ميفرمايد: آنها(يهوديان)پيامبر را مثلفرزندان خود ميشناختند، منظور عبدالله بن سلام است؛ يهودي كهمسلمان شد و ميگفت: من پيامبر را بهتر از فرزندان خود ميشناسم. علماييهودي قبل از بعثت پيامبر، نشانههاي او را(كه در تورات آمدهبود) برايمردم عادي بازگو ميكردند و اين مردم عادي هم، وقتي مسلمانان راميديدند، اين نشانهها را بازگو ميكردند، اما بزرگان يهودي كه موقعيت خودرا در خطر ميديدند، به علت خودخواهي و دنياطلبي آنها را از اين كار منعميكردند، درحاليكه علماي يهود حقيقت را ميدانستند، آن را پنهانميكردند. آيات 76، 77 و 89 سوره بقره در اين باره نازل شد. خداوند در اينآيات ميفرمايد: آنها ميگفتند اگر اين نشانهها را بازگو نكنيم، در قيامتمسلمانان عليه ما دستاويزي نخواهند داشت. همچنين ميفرمايد: آيا آنهانميدانند كه خداوند از پنهان و آشكار آنها مطلع است؟
از ديگر توطئههاي فرهنگي يهود اين است كه آنها تورات را تحريف كردندمخصوصاً قسمتهاي مربوط به صفات پيامبر را. عوام يهود هم بي تقصيرنبودند، چون امام صادِ(ع) در حديثي ميفرمايد: عوام يهود به دروغگويي و حرامخواري و رشوهخواري و فسق علماي خود، آگاهي داشتند، بنابرايننبايد از آن پيروي ميكردند. يهوديان لغات و كلمات مسلمانان راتمسخرميكردند، مثلاً موقع بيان احكام و تلاوت آيات قرآن توسط پيامبر، عدهاي ازمسلمانان با گفتن كلمه ـ راعناـ از پيامبر ميخواستند كه كمي تأمل كند، ولييهود معناي ديگر اين كلمه(ما را تحميق كن)را براي تمسخر به كار ميبرند، در اين موقع آيه 104 سوره بقره نازل شد كه ميفرمايد: مسلمانان به جاياين كلمه از كلمه اَنظُرنا استفاده كنند.
سران يهود مدينه براي اينكه از قدرت اسلام كم كنند، يهوديان تازه مسلمانرا توبيخ ميكردند: مثلاً وقتي عبدالله بن سلام مسلمان شد، از پيامبرخواست بدون آشكار كردن مسلمان شدن او، نزد قبيلهاش برود و از آنهادرباره شخصيت عبدالله بن سلام اعتراف بگيرد. قبيلهاش به پيامبر گفتند: اودانشمند و پرهيزكار است، اما وقتي فهميدند او مسلمان شده، گفتند: او نادانو فاسق است.
يهوديان بهانهجويي ميكردند: از پيامبر معجزه قرباني و سوختن آن با آتش راخواستند، در حاليكه پيامبراني مثل ذكريا و يحيي كه اين كار را انجامدادند، توسط بنياسرائيل كشته شدند، آيه 183 سوره آل عمران به اينموضوع اشاره دارد. بعضي از مفسرين قرباني سوخته را يك سنت مذهبيميدانند كه شرح آن در تورات(فصل اول سفر لاويان)آمده است. تفسيرنمونه اين عقيده را رد ميكند، زيرا كشتن حيوان و سوزاندن آن يك عملخرافي است نه يك دستور الهي. يهوديان بهانهجويي را به نوعي ديگر دنبالميكردند، از پيامبر خواستند قرآن هم مثل تورات يكباره نازل شود، درصورتي كه اين يك بهانه بود، چون فلسفه و علت نزول كتب آسمانيهدايت است كه اين هدايت گاهي به وسيله نزول يكباره و گاهي به صورتنزول تدريجي انجام ميشود. يهود در گذشته نيز خواستههاي غير معقوليداشتند، مثلاً خواستند خداوند را با چشم ببينند، در نتيجه خداوند آنان را باصاعقه مجازات كرد.